ارامنه کِی و چه طور به ایران آمدند
دوم این که گویی در گذشته نیز مهاجرت مانند امروز با تصمیم شخصی و داوطلبانه صورت میگرفته است.
درباره فرض نخست باید گفت که در زمان هخامنشیان، ارمنستان جزئی از امپراتوری بزرگ ایران بوده است و به این معنا، همه ارامنه، ارامنه ایران به حساب میآمدهاند. این وضعیت در دوره ساسانیان نیز که ارمنستان ساتراپنشین ایران بوده وجود داشته است و در بسیاری از دورههای دیگر (ساتراپ ها حاکمانی بودند که از طرف حکومت ساسانی برای اداره ارمنستان تعیین می شدند).
از سوی دیگر در برخی دورههای کوتاه، مانند دوره تیگران بزرگ (پادشاه ارمنستان از سال 95 پیش از میلاد مسیح تا سال 55 میلادی) بخشهای قابلتوجهی از آذربایجان ایران امروز جزو قلمرو او بودهاند، که از دریا تا دریا، یعنی از دریای مازندران تا دریای مدیترانه، گسترده بوده است. بسیاری از مناطق پیرامون دریاچه اورمیه از زمانهای دور ارمنینشین بودهاند و ارامنه این مناطق به یک معنا هرگز به ایران نیامدهاند، همان جا بودهاند، منتها آن جا زمانی ارمنستان بوده است و امروز ایران.
امّا درباره ارامنهای که در مناطق دیگر ایران (غیر از آذربایجان غربی امروز) سکونت داشتهاند، چه میتوان گفت؟ آنها از ابتدا آن جا نبودهاند، امّا خود نیز نیامدهاند، آنها را آوردهاند و به این معنا لفظ «آمدن» درباره آنها نیز نادرست است. حرکتهای بزرگ جمعیتی در گذشته بسیار بیش از امروز جنبه اجباری داشته است. آنها را در دورههای تاریخی گوناگون یا به اسارت آوردهاند یا به کوچ مجبورشان کردهاند.
آن چه درباره کمک ارمنستان به مادها و حضور فرماندهان نظامی ارمنی در ارتش هخامنشیان و همکاریهای مشابه گفته میشود، در واقع رابطه یک قوم تابع در یک امپراتوری است با سران امپراتوری، و گاهی همکاری دو کشور (در سالهایی که ارمنستان مستقل بوده است). در زمان اشکانیان رابطه از این هم نزدیکتر بوده است. در سالهای 66 تا 428 میلادی شاخهای از خاندان اشکانیان بر ارمنستان حکومت میکردند که ارمنی بودند. این همکاریها و ارتباطات در عین حال که گواهی است بر نزدیکی فرهنگی دو قوم و میتواند زمینهساز تفاهم متقابل آنها در زمان حاضر باشد (واژه قوم را در مورد ایران با اغماض به کار میبرم. سرزمین ایران و امپراتوریهایی که در دورههای تاریخی مختلف بر آن حکومت کردند، مجموعهای از اقوام گوناگون بودهاند)، امّا با الگوی حضور یک اقلیت دینی ــ قومی یا ملّی در یک کشور تفاوت اساسی دارد و نمیتواند آغاز این حضور دانسته شود.
امّا به هر رو، نخستین گروههای مردمان ارمنی که در مناطق درونی ایران به شکل جوامع کوچک در میان دیگر ایرانیان میزیستهاند، چه زمانی شکل گرفتهاند؟
گفته میشود که از زمان داریوش هخامنشی ارامنه در ایران میزیستهاند، امّا اینها بیشتر واسالهایی بودهاند (زمین داران بزرگ) که برای انجام وظایفشان نسبت به شاه شاهان به ایران میآمدند.
شاه آرشاویر در دوره پیش از اسلامی شدن ایران در سده سوم میلادی، و شاهپور دوم در سده چهارم میلادی در پی لشگرکشی به ارمنستان در سالهای 368-370 چند صد هزار ارمنی را به ایران آورده و در خوزستان و مناطق جنوب غربی ایران کنونی اسکان دادهاند. بعد از ورود اعراب به ایران، این ارامنه هم همراه باقی مردم به اسلام گرویدهاند.
دور جدید مهاجرتهای اجباری ارامنه به ایران در زمان حمله سلجوقیان رخ داده است. در حمله سلجوقیان به ارمنستان در سال 1048 به نوشته اورهایِتسی (مورخ ارمنی) یک صدوپنجاه هزار نفر را از دم تیغ گذرانده و همین تعداد را به زور به ایران راندهاند[تاریخ مختصر جامعه ارمنی در ایران، ادیک باغداساریان (به زبان ارمنی)، تهران، 1380، ناشر: مؤلف].
علاوه بر این، بعد از فروپاشی دولت مستقل ارمنی در سده یازدهم میلادی، مناطق ارمنینشین ماکو، سلماس، خوی، اورمیه و قره باغ داخل مرزهای حکومت ایران جای میگیرند.
از میان شاهان سلجوقی، ملک شاه (1072-1092) نسبت به ارامنه خوش رفتاری کرده است و اورهایتسی به نیت نیک او نسبت به ارامنه اشاره کرده است.
به نوشته گاندزاکِتسی، در زمان مغولها نیز در سالهای 1237-1238 تعداد کثیری از ارامنه به اسارت به ایران آورده شدهاند. همین طور، به نوشته سرکیس گریچ، در سالهای 1340 میلادی.
در سده سیزدهم میلادی شاهد مهاجرتهای دواطلبانه هم هستیم. با تغییر مسیر راههای بینالمللی و عبور آنها از تبریز، گروهی از تجار و صنعتکاران ارمنی از موطن خود به این شهرها میآیند. مارکوپولو در سفرنامه خود، از بین مسیحیان تبریز اول از همه از ارامنه نام میبرد (او در سال1270 در تبریز بوده است). جهانگرد اسپانیایی کلاویخو که در سال 1405 در خوی بوده نوشته است که اکثریت ساکنان این شهر ارمنی بودهاند.
به نوشته مورخان و پژوهشگران، در سدههای یازدهم تا پانزدهم میلادی سکونتگاههای ارامنه در شهرهای تبریز، سلطانیه، مراغه و رشت به وجود آمده بودند. به گواه منابع تاریخی در ایران همواره جوامع کوچک ارمنی وجود داشتهاند، امّا اینها پراکنده بودند، فاقد فرهنگ و ویژگیهای قومشناختی مشترک بودند، با هم ارتباط نداشتند و یک جامعه قومی واحد را تشکیل نمیدادند[جامعه ایرانیان ارمنی (1941-1979)، پهلوانیان، ایروان، 1989، به زبان ارمنی].
در سده دوازدهم میلادی با افزایش جمعیت ارامنه در آذربایجان شاهد تأسیس نخستین تشکیلات کلیسای ارمنی (تِم یا خلیفهگری) در ایران هستیم. در آذربایجان دو خلیفهگری «زارواند و هِر (خوی)» و «سلماس و پایتخت» تشکیل میشود.
به نوشته آندرانیک هوویان وجود شمار فراوانی کلیسا در نقاط مختلف آذربایجان مانند کلیسای تاتووس مقدس در ماکو (سده هفتم میلادی)، استپانوس مقدس در جلفای ارس (سده نهم میلادی)، سورپ سرکیس در خوی (سده دوازدهم میلادی)، موژامبار در تبریز (سده دوازدهم میلادی)، نشانههای حضور ارمنیان در این مناطق است[ارمنیان ایران، آندرانیک هوویان، انتشارات هرمس و مرکز گفتوگوی تمدنها، تهران، 1380].
به نوشته هوویان مدارکی دال بر حضور بازرگانان ارمنی مستقر در شیراز و شهرهای دیگر نیز وجود دارد. این بازرگانان از راه ایران با هندوستان تجارت داشتند. [هوویان، همان کتاب]
از ارامنهای که به اسارت به ایران آورده میشدند، گروهی در راه کشته میشدند و گروهی دیگر میتوانستند خود را به عنوان صنعتکار و بازرگان اثبات کنند و یک زندگی معمولی در پیش بگیرند [گرمانیک، همان کتاب].
این که بیشتر ارامنه به اجبار به مناطق مرکزی ایران آورده میشدند پیآمدهای مهمی در خاطره جمعی آنها داشته است. کسی که به اجبار به جایی برده شود بسیار دیر آن جا را از آن خود میداند.
در واقع بیشتر ارامنه ایران فرزندان اسیران و راندهشدگان به عنف هستند و این امر به یک عدم تعلق ریشهدار در آنها دامن میزند. در بحثی درباره مهاجرت ارامنه و این که چرا آسان دل میکنند (هرچند این روزها دیگران هم کم آسان دل نمیکنند)، دوستی میگفت دلیلش شاید همین باشد که به میل خود به این جا نیامدهاند(البته آن ها به سرزمینی که پدرشان سدههای پیشتر از آن جا رانده شدهاند هم برنمیگردند. و این نیز قابل بحث است که آیا این ضعف دلبستگی انسان به سرزمینی که سدههای متوالی در آن زیسته، محصول همان جابهجایی اجباری نخستین است، یا در یکی دو سده اخیر تحت تأثیر ایدئولوژی ناسیونالیستی تکوین پیدا کرده است).
این پیشینه تاریخی نشان میدهد که آوردن ارامنه به اصفهان توسط شاهعباس صفوی کار بیسابقهای نبوده است. الگوی کوچ اجباری پیش از او نیز بوده است، منتها جابهجاییهای جمعیتی اجباری پیش از او گستردگی کمتری داشته و از آنها مدارک بسیار کمتری به جا مانده است.
درباره فرض نخست باید گفت که در زمان هخامنشیان، ارمنستان جزئی از امپراتوری بزرگ ایران بوده است و به این معنا، همه ارامنه، ارامنه ایران به حساب میآمدهاند. این وضعیت در دوره ساسانیان نیز که ارمنستان ساتراپنشین ایران بوده وجود داشته است و در بسیاری از دورههای دیگر (ساتراپ ها حاکمانی بودند که از طرف حکومت ساسانی برای اداره ارمنستان تعیین می شدند).
از سوی دیگر در برخی دورههای کوتاه، مانند دوره تیگران بزرگ (پادشاه ارمنستان از سال 95 پیش از میلاد مسیح تا سال 55 میلادی) بخشهای قابلتوجهی از آذربایجان ایران امروز جزو قلمرو او بودهاند، که از دریا تا دریا، یعنی از دریای مازندران تا دریای مدیترانه، گسترده بوده است. بسیاری از مناطق پیرامون دریاچه اورمیه از زمانهای دور ارمنینشین بودهاند و ارامنه این مناطق به یک معنا هرگز به ایران نیامدهاند، همان جا بودهاند، منتها آن جا زمانی ارمنستان بوده است و امروز ایران.
امّا درباره ارامنهای که در مناطق دیگر ایران (غیر از آذربایجان غربی امروز) سکونت داشتهاند، چه میتوان گفت؟ آنها از ابتدا آن جا نبودهاند، امّا خود نیز نیامدهاند، آنها را آوردهاند و به این معنا لفظ «آمدن» درباره آنها نیز نادرست است. حرکتهای بزرگ جمعیتی در گذشته بسیار بیش از امروز جنبه اجباری داشته است. آنها را در دورههای تاریخی گوناگون یا به اسارت آوردهاند یا به کوچ مجبورشان کردهاند.
آن چه درباره کمک ارمنستان به مادها و حضور فرماندهان نظامی ارمنی در ارتش هخامنشیان و همکاریهای مشابه گفته میشود، در واقع رابطه یک قوم تابع در یک امپراتوری است با سران امپراتوری، و گاهی همکاری دو کشور (در سالهایی که ارمنستان مستقل بوده است). در زمان اشکانیان رابطه از این هم نزدیکتر بوده است. در سالهای 66 تا 428 میلادی شاخهای از خاندان اشکانیان بر ارمنستان حکومت میکردند که ارمنی بودند. این همکاریها و ارتباطات در عین حال که گواهی است بر نزدیکی فرهنگی دو قوم و میتواند زمینهساز تفاهم متقابل آنها در زمان حاضر باشد (واژه قوم را در مورد ایران با اغماض به کار میبرم. سرزمین ایران و امپراتوریهایی که در دورههای تاریخی مختلف بر آن حکومت کردند، مجموعهای از اقوام گوناگون بودهاند)، امّا با الگوی حضور یک اقلیت دینی ــ قومی یا ملّی در یک کشور تفاوت اساسی دارد و نمیتواند آغاز این حضور دانسته شود.
امّا به هر رو، نخستین گروههای مردمان ارمنی که در مناطق درونی ایران به شکل جوامع کوچک در میان دیگر ایرانیان میزیستهاند، چه زمانی شکل گرفتهاند؟
گفته میشود که از زمان داریوش هخامنشی ارامنه در ایران میزیستهاند، امّا اینها بیشتر واسالهایی بودهاند (زمین داران بزرگ) که برای انجام وظایفشان نسبت به شاه شاهان به ایران میآمدند.
شاه آرشاویر در دوره پیش از اسلامی شدن ایران در سده سوم میلادی، و شاهپور دوم در سده چهارم میلادی در پی لشگرکشی به ارمنستان در سالهای 368-370 چند صد هزار ارمنی را به ایران آورده و در خوزستان و مناطق جنوب غربی ایران کنونی اسکان دادهاند. بعد از ورود اعراب به ایران، این ارامنه هم همراه باقی مردم به اسلام گرویدهاند.
دور جدید مهاجرتهای اجباری ارامنه به ایران در زمان حمله سلجوقیان رخ داده است. در حمله سلجوقیان به ارمنستان در سال 1048 به نوشته اورهایِتسی (مورخ ارمنی) یک صدوپنجاه هزار نفر را از دم تیغ گذرانده و همین تعداد را به زور به ایران راندهاند[تاریخ مختصر جامعه ارمنی در ایران، ادیک باغداساریان (به زبان ارمنی)، تهران، 1380، ناشر: مؤلف].
علاوه بر این، بعد از فروپاشی دولت مستقل ارمنی در سده یازدهم میلادی، مناطق ارمنینشین ماکو، سلماس، خوی، اورمیه و قره باغ داخل مرزهای حکومت ایران جای میگیرند.
از میان شاهان سلجوقی، ملک شاه (1072-1092) نسبت به ارامنه خوش رفتاری کرده است و اورهایتسی به نیت نیک او نسبت به ارامنه اشاره کرده است.
به نوشته گاندزاکِتسی، در زمان مغولها نیز در سالهای 1237-1238 تعداد کثیری از ارامنه به اسارت به ایران آورده شدهاند. همین طور، به نوشته سرکیس گریچ، در سالهای 1340 میلادی.
در سده سیزدهم میلادی شاهد مهاجرتهای دواطلبانه هم هستیم. با تغییر مسیر راههای بینالمللی و عبور آنها از تبریز، گروهی از تجار و صنعتکاران ارمنی از موطن خود به این شهرها میآیند. مارکوپولو در سفرنامه خود، از بین مسیحیان تبریز اول از همه از ارامنه نام میبرد (او در سال1270 در تبریز بوده است). جهانگرد اسپانیایی کلاویخو که در سال 1405 در خوی بوده نوشته است که اکثریت ساکنان این شهر ارمنی بودهاند.
به نوشته مورخان و پژوهشگران، در سدههای یازدهم تا پانزدهم میلادی سکونتگاههای ارامنه در شهرهای تبریز، سلطانیه، مراغه و رشت به وجود آمده بودند. به گواه منابع تاریخی در ایران همواره جوامع کوچک ارمنی وجود داشتهاند، امّا اینها پراکنده بودند، فاقد فرهنگ و ویژگیهای قومشناختی مشترک بودند، با هم ارتباط نداشتند و یک جامعه قومی واحد را تشکیل نمیدادند[جامعه ایرانیان ارمنی (1941-1979)، پهلوانیان، ایروان، 1989، به زبان ارمنی].
در سده دوازدهم میلادی با افزایش جمعیت ارامنه در آذربایجان شاهد تأسیس نخستین تشکیلات کلیسای ارمنی (تِم یا خلیفهگری) در ایران هستیم. در آذربایجان دو خلیفهگری «زارواند و هِر (خوی)» و «سلماس و پایتخت» تشکیل میشود.
به نوشته آندرانیک هوویان وجود شمار فراوانی کلیسا در نقاط مختلف آذربایجان مانند کلیسای تاتووس مقدس در ماکو (سده هفتم میلادی)، استپانوس مقدس در جلفای ارس (سده نهم میلادی)، سورپ سرکیس در خوی (سده دوازدهم میلادی)، موژامبار در تبریز (سده دوازدهم میلادی)، نشانههای حضور ارمنیان در این مناطق است[ارمنیان ایران، آندرانیک هوویان، انتشارات هرمس و مرکز گفتوگوی تمدنها، تهران، 1380].
به نوشته هوویان مدارکی دال بر حضور بازرگانان ارمنی مستقر در شیراز و شهرهای دیگر نیز وجود دارد. این بازرگانان از راه ایران با هندوستان تجارت داشتند. [هوویان، همان کتاب]
از ارامنهای که به اسارت به ایران آورده میشدند، گروهی در راه کشته میشدند و گروهی دیگر میتوانستند خود را به عنوان صنعتکار و بازرگان اثبات کنند و یک زندگی معمولی در پیش بگیرند [گرمانیک، همان کتاب].
این که بیشتر ارامنه به اجبار به مناطق مرکزی ایران آورده میشدند پیآمدهای مهمی در خاطره جمعی آنها داشته است. کسی که به اجبار به جایی برده شود بسیار دیر آن جا را از آن خود میداند.
در واقع بیشتر ارامنه ایران فرزندان اسیران و راندهشدگان به عنف هستند و این امر به یک عدم تعلق ریشهدار در آنها دامن میزند. در بحثی درباره مهاجرت ارامنه و این که چرا آسان دل میکنند (هرچند این روزها دیگران هم کم آسان دل نمیکنند)، دوستی میگفت دلیلش شاید همین باشد که به میل خود به این جا نیامدهاند(البته آن ها به سرزمینی که پدرشان سدههای پیشتر از آن جا رانده شدهاند هم برنمیگردند. و این نیز قابل بحث است که آیا این ضعف دلبستگی انسان به سرزمینی که سدههای متوالی در آن زیسته، محصول همان جابهجایی اجباری نخستین است، یا در یکی دو سده اخیر تحت تأثیر ایدئولوژی ناسیونالیستی تکوین پیدا کرده است).
این پیشینه تاریخی نشان میدهد که آوردن ارامنه به اصفهان توسط شاهعباس صفوی کار بیسابقهای نبوده است. الگوی کوچ اجباری پیش از او نیز بوده است، منتها جابهجاییهای جمعیتی اجباری پیش از او گستردگی کمتری داشته و از آنها مدارک بسیار کمتری به جا مانده است.
اخبار مرتبط
عجیبترین تئوری توطئه؛ آیا «قرون وسطی» وجود نداشته است؟!
این مطلب نگاهی غیرافراطی و بدون تعصب به یک نظریه توطئه عجیب و غریب است که ادعا میکند «قرون وسطی» هرگز اتفاق نیفتاده است!
حیوان بازهای تهران قدیم؛ کبوترباز، خرسباز، شیرباز
عکسی که در بالا مشاهده میکنید، مربوط به دورۀ قاجار است و یک مغازۀ فروش کبوتر را نشان میدهد. ظاهرا یک مشتری مشتاق هم مشغول بررسی کبوترها و گفتگو با صاحب مغازه است.
نقش اوچ كليسا در مناسبات ارامنه و شاهان قاجار با تأكيد بر فرامين فارسى ماتناداران (1)
اين پژوهش درصدد است تا با نكاهى تحليلى نقش اوج كليسا را در تنظيم رابطه مردم ارمنى ساكن در ممالك محروسه ايران دوره قاجار مورد بررسى قرار دهد. يافته هاى پژوهش حاكى از آن است اوچ كليسا به عنوان یک نهاد مذهبى در طول دوره قاجار، در تنظيم رابطه ارامنه و دولت ايران نقش راهبردى داشته است، به طورى كه قوام و دوام ملت ارمنى مديون اوچ كليسا بوده و شاهان قاجار نيز از طريق همين نهاد مذهبى با ارامنه ساكن در ايران ارتباط برقرار می كردند.
کتیبه روزتا؛ چگونه یک کشف تصادفی کلید رمزگشایی از خط هیروگلیف شد
۱۹ ژوئیه سال ۱۷۹۹ و در اوج جنگهای ناپلئونی، فرانسوییها حین بازسازی قلعهای در شهر ساحلی رشید در مصر به طور اتفاقی سنگی حکاکی شده از زیر ماسهها بیرون کشیدند که از نظر باستانشناسی بسیار پر اهمیت بود.
واکنش باستانشناسان به ادعای کشف «قدیمیترین هرم جهان»
فرادید| این یکی از هیجانانگیزترین داستانهای علمی سال ۲۰۲۳ بود. ماه گذشته محققان ادعا کردند سایت گانونگ پادانگ (Gunung Padang) در غرب جاوه اندونزی، قدیمیترین هرم ساخته دست بشر در جهان است و احتمالاً بیش از ۲۵۰۰۰ سال قدمت دارد.
رهبری که با یاسها به داس سخن گفت
استالین بزرگترین رهبر کمونیستهای جهان بود و هیتلر بزرگترین دشمن کمونیستهای جهان، اما استالین کمونیستهای بسیار بیشتری را کشت تا هیتلر؛ این جمله ای است از ارنست نولته اندیشمند آلمانی.